اطلاع از بروز شدن
جمعه 88 آبان 22
دوستان عزیز.. این ادامهی مطلب قبلی است که قبل از خواندن آن، خواندن پست قبلی را سفارش میکنم..
واقعا گناه این عده چیست؟ دو هفته پیش در جلسهی هم اندیشی جوانان، یکی از دوستان میگفت: برادر هفت سالهی من بعد از دیدن این سریالهای جاری مثل شمس العماره، دلنوازان و... حس رومانتیکش گل میکند و با صراحت اعلام میکند که میخواهد با دختر عمویم که شش سال از او بزرگتر است ازدواج کند. جالب است که هر شب به دختر عمویش زنگ میزند و به سبک لوسبازیهای این سریالها با او حرف میزند و مثلا از او خواستگاری میکند.
به عنوان مثال، خودمانیم؛ واقعا این سریال شمس العماره چه پیامی برای مخاطب دارد؟
داستان آدمهایی مرفه و بیدردی که از سر دلخوشی و بیغمی، به انواع هجویات و ابتذال روی آوردهاند. خواستگارهایی رنگارنگ و شیک پوش برای دختری که انگار قصد ازدواج ندارد و تنها با مغازله با انواع خواستگاران سیراب و از ازدواج بی نیاز میشود. لیلایی که خیلی راحت و صمیمانه با هرکدام از خواستگارانش حرف میزند (بخوانید دل و قلوه رد و بدل میکنند) و نگاههای پر از عشوه و نازش را تقدیم نگاههای بعضاً هوسآلود دیگران میکند. سرایداری آیکییو پایین که در کسوت و قیافهی آدمهای مذهبی، مخالف اسراف برق و آب است و دنبال شوهری اهل خدا و پیغمبر برای دخترش میگردد. پری که با گذشت سن و سالی از او و بعد از سه شوهر هنوز به هر مردی که میرسد با نگاههایش و با شیوههای دلبرانهاش دنبال به دست آوردن دل او و ازدواج چهارم است و از هیچ لودگی در این راه پرهیزی ندارد. شکور و دریا زوجی بیکار و بدون تاثیر در سریال که یکی از دیالوگهای همه سن پسند این دونفر چنین است:پنج شنبه 88 آبان 21
تمدید حکم مهندس ضرغامی برای ریاست یک دورهی دیگر بر صدا و سیما توسط مقام معظم رهبری و نکاتی که در آن بود، بهانهای شد تا زودتر به قولی که در پست تکرار مکررات داده بودم عمل کنم.
ایشان ضمن تقدیر از زحمات و خدمات ضرغامی و همکارانش در این مدت، و اشاره به برجستگیها و نقاط قوت کنونی، به شکلی محترمانه به وی تذکر دادهاند که البته نباید از کمبودها و نقاط ضعف رسانهی ملی غفلت کرد. نکتهی دیگری که رهبری به آن تصریح کردند این بود: « سفارش اساسی اینجانب نزدیک کردن و رساندن این رسانهی فرهنگ ساز، به طراز رسانهای است که دین و اخلاق و امید و آگاهی، بارزترین نمود آن باشد و رفتار اجتماعی مخاطبان و نیز نهاد حساس و مهمی چون خانواده بر اساس آن شکل گیرد و هنر و شیوههای گوناگون حرفهای و آزموده شده یا نوپدید، یکسره در خدمت رشد این شاخصها در آید.»
من در این مقاله نمیخواهم نکات قوت و برجستگیهای صدا و سیما و غنای محتوایی و شکلی ارزشمند خیلی از برنامهها را نادیده بگیرم و تنها در نقش یک منتقد قلمفرسایی کنم؛ اما معتقدم که تعریف و تمجید و تنها ذکر محاسن و چشمپوشی از ضعفها و مشکلات اساسی این حوزه، ما را از اهدافمان باز میدارد. تفاقا این وظیفهی دلسوزان دین و کشور است که معایب و ضعفهای خود را بررسی و گوشزد کنند تا با عزمی جدی و عمومی، تهدیدها را کاهش و فرصتها را افزایش دهیم.
گفتم که در آن جلسه، در دفاع از عملکرد نادرست سازمان صدا و سیما در تولید برنامههایی که با روح دین اسلام و فرهنگ ملی ما هیچ تناسبی ندارد، همان حرف (بخوانید بهانهی) همیشگی تکرار شد که وقتی اینهمه کانال ماهوارهای، سایت اینترنتی و حتی سیدیهای کذایی در دسترس مردم است، باید کاری کرد که توجه و گرایش مردم به سمت تلویزیون خودی بیشتر شود و کمتر بدان سوی آب روی آورند. آیا کاری غیر از این میتوان انجام داد؟ درست است که بسیاری از این کارهای سیمای ما شاید فاسد باشد ولی واضح است که برنامههای دشمن که ما را هدف گرفته است افسد است. بنابراین باید پذیرفت که از باب «دفع افسد به فاسد» چارهای غیر از همین شیوه نیست.
چهارشنبه 88 آبان 13
دیروز جلسهای داشتیم در مورد تهیهی یک فیلم سینمایی با موضوع دفاع مقدس و تجلیل از حماسههای نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران.. جمال شورجه، نویسنده و کارگردان دوستداشتنی و متعهد سینما و تلویزیون، محمد صادق آذین، مدیر تولید بسیاری از سریالها و فیلمهای سینمایی مطرح ازجمله سریال یوسف پیامبر، روح الله برادری تهیه کنندهی سینما و تلویزیون و فرهاد توحیدی فیلمنامهنویس و دوسه نفر دیگر در دفتر کارم میهمان من بودند.. البته میهمان بدون خرج؛ چون نه برای ناهار ماندند و نه پذیرایی جانانهای شدند. بندههای خدا به یک چایی قناعت کردند و حتی متوجه نشدم که آیا همراه چایی شوکولاتی یا قندی خوردند یا نه..
بعد از مذاکرات خوبی که داشتیم چون این دوستان در سیما فیلم هم دستی دارند و در تهیه و تولید آثار تلویزیونی کار میکنند، در مورد برنامهها و فیلمهای تلویزیون هم صحبت شد.. البته من سر صحبت را باز کردم و نسبت به این موضوع انتقاد داشتم که ظاهراً بیش از اینکه دنبال تولید برنامههای محتوایی و ارزشمند باشیم دنبال جذب مخاطب بیشتر و به اصطلاح سینماییها دنبال گیشه هستیم. واقعاً آیا درست است که برای جذب مخاطب، مروج و اشاعهگر اینهمه بیبندوباری و آموزههای زشت نامتناسب با شئون دینی و ملی خود باشیم؟ این درست است که با نمادها و دیالوگهای لجام گسیخته و اختلاطهای پر از هرزهگی و لودگی، عفت عمومی خانوادهها و جامعه را خدشهدار کنیم؟
یکی از دوستان همان حرف (بخوانید بهانهی) همیشگی را تکرار کرد که وقتی اینهمه کانال ماهوارهای، سایت اینترنتی و حتی سیدیهای کذایی در دسترس مردم است، باید کاری کرد که توجه و گرایش مردم به سمت تلویزیون خودی بیشتر شود و کمتر بدان سوی آب روی آورند. آیا کاری غیر از این میتوان انجام داد؟ درست است که بسیاری از این کارهای سیمای ما شاید فاسد باشد ولی واضح است که برنامههای دشمن که ما را هدف گرفته است افسد است. بنابراین باید پذیرفت که از باب «دفع افسد به فاسد» چارهای غیر از همین شیوه نیست.
فعلا تا همین جا بماند.. من در بارهی این استدلال و البته برنامههای پرضرر دیگری که متاسفانه از سیمای جمهوری اسلامی پخش میشود و انگار به عنوان یک استراتژی برای این رسانهی ملی تعریف شده است بیشتر خواهم نوشت..
سه شنبه 87 بهمن 29
این متن را بعد از بازی روز جمعه نوشتم اما بهدلیل مناسبتهای دیگر مطالب دیگری آپ کردم..
روز جمعه بازی دو تیم پایتختنشین استقلال و پرسپولیس را دیدیم.. بازی خوبی بود و از آن خوبتر موضوع داوری داوران ایرانی بود که دلمان را قدری خنک کرد.. سالها بود که موقع دربی پایتخت داغمان تازه میشد که چرا باید متوسل به داوران خارجی بشویم؟ مگر این بازی چه فرقی با بازی های دیگر دارد که داوران ما نتوانند آن را سوت بزنند؟ شاید این دو تیم آنقدر فراقاره ای بازی میکنند که سطح داوری ما به آن نمیرسد و داوران ما این قدر ضعیف هستند که از ادارهی این بازی عاجزند.. شاید هم داوران ما همه طرفدار آبی یا قرمز هستند و از اینرو صلاحیت اداره ی این بازی را ندارند.. شاید هم نه.. طرفدار هیچ رنگی نیستند اما تحت تاثیر جو سنگین ورزشگاه قرار میگیرند و مهار کار از دستشان در میرود.. و از این شایدها و حرفهای عوامانهای که متاسفانه به هر دلیل مسئولان ورزش کشور هم دنبالهرو آن میشدند و خروار خروار پول بیتالمال را صرف میکردند تا مشتی تماشاچینمای بددهان به خاطر رودربایستی با داور خارجی حرف زشتی نگویند یا اگر گفتند او متوجه نشود.. همیشه معتقد بودهام دعوت از داوران خارجی باعث میشود که داوران ایرانی به نوعی تحقیر شوند و اعتماد به نفسشان از دست برود. از سوی دیگر باعث میشود که توقع حاشیههای این دو تیم و طرفدارانشان روز به روز بیشتر شود .. به هرحال هرچند این بازی هم مثل بقیهی بازیها بود و چیز شاق و خارقالعادهای نبود که قضاوتش موجب تشکر باشد؛ اما ضمن تشکر از آقای ترکی و همکارانش به خاطر این قضاوت کم اشتباه، باید تشکر و تبریک ویژه ای داشت به خاطر شهامت آنان در اصل پذیرفتن قضاوت این بازی که چشم ملیونها نفر به آن بود و ذرهبینهای بسیاری به کار افتاده بود که دوباره جوسازی کنند.. البته بیشتر از آنان باید از مسئولان ورزش کشور به خصوص آقای علیآبادی ـ با صرفنظر از تمام حرف و حدیثهای موجود ـ تشکر کرد که این تصمیم را گرفتند و پای آن ایستادند تا بنایی را که مدتها بود به کجی میرفت بازسازی کنند..
جمعه 87 خرداد 31
سلام دوستان گرامی
سلام بچه های عزیز دانشجو
خسته نباشید از خواندن و نوشتن و حفظ کردن و امتحان دادن..
راستش امروز من هم دوتا امتحان داشتم..
خیلی هم خوشحالم... چون به احتمال قوی هر دو را بیست می گیرم... اما چه فایده؟
چون بدون تردید فردا همه ی محفوظاتم از ذهنم پریده است.. وقتی مجبور باشی مطالب را تنها برای کسب نمره، بخوانی و تنها در حافظه ی کوتاه مدت بسپاری طبیعی است که در کوتاه مدت هم از دست خواهی داد.
واقعا این چه آموزشی است که به جای تکیه بر فهم و درک مطالب، بر حفظ اسامی و تاریخ و ... تکیه می کند؟
ما خوشحال بودیم که نظام آموزشی حوزه های علمیه بر مبنای درک مطلب است. به خاطر همین هم بوده که در طول تاریخ حوزه های علمیه طلبه ها به بحث، جدل و استدلال می پرداختند تا حسابی بر مبانی علوم مسلط شوند. و به خاطر همین بوده که در نظام آموزشی حوزه های علمیه، یک طلبه، داوطلبانه به تحصیل علوم دینی می پرداخت و بدون اجبار و بدون نیاز به امتحان درس می خواند و تا کتاب یا درسی را خوب نمی فهمید و برایش ملکه نمی شد به کتاب و مقطع بالاتر نمی رفت. نوع درس خواندن یک طلبه هم اینگونه بود که قبل از شرکت در کلاس، خودش درسی را که قرار بود استاد ارائه کند می خواند و سعی می کرد بفهمد و زوایای روشن و تاریک آن را خود درک کند تا فردا در جلسه ی درس استاد بیشتر اشکال کند، بیشتر استدلال کند و نفهمیده از سخن استاد نگذرد. اسم این کار پیش مطالعه است که نظام آموزشی حوزه روی آن زیاده تاکید داشت. بعد از حضور در کلاس و شنیدن درس از زبان استاد و بعد از آن که شب تا پاسی از شب گذشته آن را مطالعه می کرد، دوباره با یک هم درسی همان بحث را به مباحثه می گذاشت؛ یک روز این در نقش استاد بود و درس را بیان می کرد و طرف مقابل ایراد می گرفت و فردا بالعکس...
وقتی هم که پای امتحان می رسید، به حضور استاد ممتحن می رفت و دو زانوی ادب می زد؛ استاد یک جای کتاب را باز می کرد و یک بحثی را مطرح می کرد. آن وقت این طلبه می بایستی فهم و درک خود را از آن مطلب بیان کند. گاهی هم استاد اشکال می گرفت و طلبه را بیشتر به ورطه ی استدلال و استنباط می انداخت تا میزان فهم او را ارزیابی کند نه میزان محفوظاتش را.
به همین جهت هنوز که هنوز است خیلی وقت ها بچه های خوش فکر دانشگاه و حتی تحصیل کردگان خارج از کشور وقتی می خواهند موضوعی را بیشتر حلاجی کنند و به بحث بگذارند می گویند می خواهیم طلبگی کنیم.
یک عبارت معروفی از قدیم در حوزه وجود داشته که در تعریف فقیه می گفتند « اذا رجع علم » یعنی لازم نیست فقیه همیشه، همه ی احکام و اصول را در حافظه ی خود داشته باشد. همین قدر کافیست که قدرت مراجعه به کتاب و منابع را داشته باشد و همین که مراجعه کند بتواند به احکام الهی دست پیدا کند.
حالا متاسفانه ما به جای اینکه بیاییم این نظام آموزشی طلبگی را فرا گیر کنیم و به مدارس عالی و حتی مدارس متوسطه تعمیم بدهیم خودمان هم آمده ایم شیوه های مبتنی بر حفظ را راه و رسم خود قرار داده ایم.
گاهی برای ارزیابی هوش افراد، سوال های تستی و غلط انداز مطرح می شود، این خیلی خوب است؛ اما کدام عقل سلیم است که بپذیرد تمام امتحان ها و آزمون های ورودی، ضمن خدمت، پایان دوره و ... می تواند بر این شیوه قرار داشته باشد؟ کدام تجربه ی علمی ثابت کرده که این شیوه ی حفظ کردنی مفیدتر است و امتحان بر مینای این شیوه می تواند میزان معلومات و توانایی های یک فرد را نشان دهد؟
سه شنبه 87 خرداد 21
اگراین ذکر را بگویی تا آخر هفته خبر خوشی می شنوی. حتما برای چند نفر بفرست وگرنه گرفتاری بدی برایت پیش می آید
اگر این دعا را نخوانی اتفاق بدی برایت می افتد و اگر برای 10 نفر نفرستی مصیبت بزرگی خواهی دید
اگر این پیام را برای چند نفر بفرستی به آرزویت می رسی
اگر پنج صلوات ختم کنی و این اس ام اس را برای پنج نفر بفرستی حضرت یونس را در خواب می بینی
اگر امام زمان را دوست داری و می خواهی از دستت راضی باشد بگو یا مهدی و برای شش نفر بفرست
اگر این پیام را send to all نکنی عمرت کوتاه می شود
این ها نمونه های پیامک هایی است که به تازگی بین گروهی از مردم به ویژه بعضی از جوانان رایج شده است و از آنجا که با احساسات، عواطف مذهبی و باورهای دینی مردم سر و کار دارد حالت قداست به خود می گیرد و رفته رفته باعث خرافه گرایی خواهد شد.
باید توجه داشت که این ها خرافاتی بیش نیستند و بر فرض محال اگر صحت هم داشته باشند، می توان گفت یک تجربه ی شخصی بوده و هیچ گونه مسئولیتی را برای دریافت کننده اس ام اس یا ایمیل و یا پیام های آفلاین و آنلاین ایجاد نمی کنند. این خرافه گرایی ها می تواند به سلامت دینی و روانی جامعه لطمه وارد کند.
هرچند خیلی از دریافت کنندگان از روی همان حس دینی و عاطفی و یا از ترس پیامدهای ناگوار و یا به امید نتیجه ی شیرین آن، اقدام به ارسال به دیگران می کنند، اما تردید نکنید که آغاز کننده ی این نوع توصیه ها تنها با همین هدف دست به این کار می زند.
سال ها پیش و قبل از آمدن تلفن همراه، اینترنت و سایر امکانات دیجیتالی، در حرم امام رضا علیه السلام و حرم حضرت معصومه علیهاالسلام و ... شبیه همین خرافات را بر کتاب های قرآن و مفاتیح می نوشتند که امام رضا به خواب یکی آمده و گفته مثلاً به زنان بد حجاب بگویید وارد حرم من نشوند؛ زیرا روح من با دیدن آنان می لرزد. هر کس این را بخواند باید روی 5 کتاب قرآن یا مفاتیح الجنان بنویسید و اگر ننویسد دچار سکته ی مغزی یا سرطان می شود و یا اتفاق بدی برای اطرافیانش می افتد. یکی این را دید و مسخره کرد و روی کتاب های حرم ننوشت، هنوز آخرهفته نشده بود پدرش را از دست داد.
همان ایام در حرم رضوی علیه السلام و در حالی که یک کتاب دعا با همین نوشته های جاهلانه، آن هم با خطی عجیب و غریب، جلویم باز بود و از این همه حماقت و ساده اندیشی تأسف می خوردم، با دوستی در این باره سر صحبت باز شد. او گفت: حالا چه اشکال دارد که آدم بنویسد؟ خب اگر درست بود که آدم به وظیفه اش عمل کرده و اگر دروغ و خرافه بود که چیزی را از دست نداده است.
گفتم: آقای محترم ! می دانی که تصرف در وقف و اموال دیگران حرام است؟ شما وقتی روی قرآن هایی که برای استفاده ی عموم وقف شده است، چیزی بنویسید کار حرام کرده اید. آیا شما حاضرید که برای ترویج یک مشت خرافه مرتکب حرام بشوید؟
بعد ادامه دادم: حیف که کار حرامی است و گرنه من هر روز به حرم می آیم و روی صدتا از این قرآن ها و مفاتیح ها می نویسم: من خواندم باور نکرده و نمی کنم و اصلاً این خزعبلات را قبول ندارم و منتظر می مانم ببینم تا آخر هفته چه اتفاقی برایم خواهد افتاد..!؟
و بعد اگر می شد فریاد را در نوشته بیان کرد فریاد می زدم که شما را به همه ی مقدسات دست از این همه بی عقلی و خرافه پرستی بردارید.....
شنبه 87 خرداد 11
چند روز پیش نوشتم که ما با شرکت نکردن در نمایشگاه کتاب پاریس، فرصت ها را می سوزانیم. امروز می خواهم بگویم از یک طرف فرصت سوزی می کنیم و از طرف دیگر برای مخالفان خود، فرصت های طلایی ایجاد می کنیم. حالا این با کدام منطق جور در می آید نمی دانم.
می گویید نه ؟ بشنوید که امسال در نمایشگاه کتاب تهران چه گذشت...
در این نمایشگاه انواع کتاب های غیر مجاز به راحتی عرضه می شد. هر چند مسئولان گفتند که در روزهای اولیه نمایشگاه 380 عنوان کتاب که با فرهنگ و سیاست های ما سازگاری نداشت جمع آوری شد؛ اما تا آخر نمایشگاه نیز کتاب هایی عرضه می شد که یا مجوز نداشت و یا از بیخ ممنوع بود..
من به بعضی از موضوعات کتاب های به نمایش گذاشته شده اشاره می کنم، البته بدون ذکر نام کتاب ها یا ناشران آنها؛ تا پای اشاعه یا تبلیغ کتاب ها یا تخریب ناشران گذاشته نشود.
1- کتاب هایی در راستای تخریب اعتقادات دینی و مذهبی حتی در حد به محاکمه کشیدن خداوند، تحقیر چادر و حجاب، ترویج اندیشه های اهل سنت و به خصوص وهابیت، حمله به باورهای شیعی، توهین به مسیح و ترویج بودا، تبلیغ دین مسیحیت، ترویج شیطان پرستی و تبلیغ بهائیت و...
2- کتاب هایی با هدف تبلیغ از عرفان های وارداتی، انرژی درمانی، ترویج اندیشه ی مبتذل عرفانی اوشو، ترویج عرفان صهیونیستی کابالا وترویج صوفی گری اسلامی!! و...
3- کتاب های سکسی و غیر اخلاقی حاوی داستان های عاشقانه و اروتیک، تصاویر زشت و غیر اخلاقی، کتاب ها و کاست های موسیقی مبتذل، تبیین ارتباط دختر و پسر، عرضه ی DVD های آموزش ایروبیک با مربیان آن چنانی، شرح اندام زنان، کتاب های هوس انگیز جنسی، و حتی کتاب هایی که به شرح روابط عاشقانه ی برادر و خواهر می پردازد و...
4- کتاب های سیاسی که در راستای تطهیر رژیم پهلوی، تحریک قومیت ها مثل ترویج کردستان واحد، مظلوم نشان دادن قومیت های ایرانی، تبلیع حزب و اندیشه ی حزب توده، مارکسیسم، و ترویج نام خلیج فارس به عنوان دریای عربی و ...
واقعاً جای سوال است که ما به کجا می رویم؟ چه اندیشه ای در سر داریم؟ نکند می خواهیم پا جای پای جهان مترقی و دموکراتیک بگذاریم و بگوییم در ایران آزادی اندیشه وجود دارد؟
کدام آزادی اندیشه؟ می دانیم که تمام کشورها حتی لائیک ترین و مثلاً آزادترین شان برای خود خط قرمزهایی دارند که به هیچ قیمتی از آن نمی گذرند.
آیا خط قرمزها را نمی شناسیم یا در غفلت به سر می بریم؟ اگر اولی باشد که واویلا و اگر دومی باشد واویلاتر!!!
یکشنبه 87 خرداد 5
شنیدم که به دلیل شرکت رژیم صهیونیستی در نمایشگاه کتاب فرانسه، جمهوری اسلامی ایران در این نمایشگاه شرکت نخواهد کرد.
نمی دانم این تصمیم توسط چه کسی و بر چه مبنایی گرفته شده است.. اما به نظر می رسد خالی کردن جایگاه عرضه ی فرهنگ دینی و ایرانی و از دست دادن این فرصت ها به صلاح نباشد.
باید توجه داشت که فضای نمایشگاه کتاب با فضای ورزش تفاوتی اساسی دارد. در مسابقات کشتی یا هر مسابقه ی دیگر، اگر ورزشکار ایرانی یا تیم ایران با ورزشکار رژیم صهیونیستی روبرو نمی شود، نه تنها چیزی را از دست نمی دهیم که به این شکل، نامشروعی این رژیم و اعتراض خود را به گوش جهانیان می رسانیم.
اما در نمایشگاه کتاب که عرصه ی تقابل ما و آنها نیست.. و اگر انتظار داشته باشیم که با این شرکت نکردن ها، میزبانان از دعوت رژیم صهیونیستی خودداری کنند، انتظار درستی نیست. زیرا آنان نه تنها با آن رژیم رابطه ی راهبردی و نهادینه دارند که اگر به خاطر همین شرکت نکردن ما هم باشد این کار را می کنند تا منادیان فرهنگ ناب اسلام نتوانند ندای حقانیت اسلام را به گوش جهانیان برسانند.
پس بهتر است با ساده انگاری موضوعات جهانی، فرصت سوزی نکنیم و به بهترین شکل ممکن از فضاهای به وجود آمده استفاده کنیم. به نظر من این برخورد، یک برخورد فعال است و شرکت نکردن یک برخورد انفعالی... همین
پلیس راه ... راهنمایی یا مچ گیری ؟
یکشنبه 86 آذر 25
اراک بو.دم... جایتان خالی... خوش گذشت
دیروز صبح آنقدر زود حرکت کردیم که طلوع خورشید را درجاده شاهد بودیم... یکی از زیباترین مناظر خلقت...
اما هرچه از این زیبایی خداداد لذت برده بودیم یک پلیس راه از دماغمان درآورد... راننده با سرعت 120 کیلومتر ( 10 کیلومتر بیشتر از حد مجاز) حرکت می کرد که ناگهان پلیس از کمین گاه بیرون آمد و جلوی ما را گرفت...
راننده پیاده شد و یک افسر نیروی هوایی هم که در ماشین ما بود پیاده شد و به اتفاق راننده سراغ ماشین پلیس رفتند... بعد از مدتی راننده برگشت و پشت فرمان نشست و شروع کرد دنده عقب به سمت ماشین پلیس حرکت کردن. من دلیل کارش را که پرسیدم گفت: جناب سروان می گوید ماشین را بیاور اینجا تا من شماره پلاک را با کارت آن تطبیق کنم...
من می دانستم که این کار پلیس غیر قانونی است. پلیس باید خودش سمت ماشین ها برود و با نهایت احترام با کسی که تخلف کرده رفتار کند و اگر هم باید جریمه بنویسد، لازم است شخصیت و حرمت مردم را رعایت کند...
من پیاده شدم رفتم سراغ ماشین پلیس .. دیدم جناب سرهنگ نیروی هوایی کنار پنجره ی ماشین پلیس ایستاده و دارد با جناب سروان صحبت می کند؛ در حالی که جناب سروان مثل امپراطور ها روی صندلی اش لم داده و نمی کرد به احترام یک افسر ارشد ارتش لااقل از ماشینش پیاده شود....
من صبر کردم .. بعد از اینکه مردم کارشان با وی تمام شد، سرم را نزدیک او بردم و با احترام و ادب گفتم خسته نباشید.. از اینکه شما بر اساس وظیفه عمل می کنید شکی نیست و باید هم متخلفان را جریمه کنید ولی ادب و اخلاق اسلامی ایجاب می کند که با مردم بهتر از این رفتار کنید...
ـ مگه چی شده ؟ چکار باید بکنم؟
ـ شما حتی وظیفه ی انضباطی را نسبت به یک افسر ارشد این کشور که هم صنف خودتان است رعایت نمی کنید، چه برسد به مردم بیچاره...
ـ چکارش باید بکنم؟ توقع داری من از ماشین پیاده شم و احترامش بکنم؟
ـ دقیقا... این دستور العمل نیروهای مسلح و آئین نامه های انظباطی نیروهای مسلح است... آیا شما وظیفه ندارید به افسران ارشدتر از خودتان احترام بگذارید؟
ـ شما لازم نیست به من وظیفه ی خودم را یاد بدهید .. ـ نه خیر .. ما فقط به افسران خودمان احترام می گذاریم... به نیرو هوایی و دیگران کاری نداریم... تازه این چه حرفی است که ما به خلافکاران احترام بگذاریم؟
ـ من می گویم با مردم اینگونه متکبرانه و طلبکارانه رفتار نکنید.. ضمن اینکه اینها جرمشان این است که با سرعت غیر مجاز رانندگی کرده اند و به نظر من هم باید جریمه بشوند ..اما اینها آدم که نکشته اند که شما به چشم جنایکار جنگی به آنان نگاه می کنید و سختتان است که برادرانه با آنان رفتار کنید.. تازه با مجرمان و خلافکاران نیز نباید خلاف ادب اجتماعی و اخلاق اسلامی رفتار کرد...
ـ نخیر آقا.. این حرفها مال آقای قالیباف بود که الان او دیگر فرمانده ی ما نیست ...
ـ یعنی فرماندهان الان نظرشان این نیست؟ می خواهید به آنان بگویم که یکی از افسران شما به نام .... ( اسمش را از روی اتیکتش خواندم) اینجوری می گوید؟
طرف با عصبانیت از ماشین پیاده شد و شروع کرد به داد و بیداد کردن که هر چه از دستت بر می آید بکن.. من را از کی می ترسانی؟
و بعد ... چون شنیده بود که اخلال نظم و مزاحمت برای ماموران دولت در حال انجام وظیفه، خلاف است هی مدام می گفت: تو داری نظم اینجا را به هم می زنی...
پ ن ـ راستی کاش همان فرهنگ را رواج می دادیم که پلیس ( حد اقل پلیس راه ) به جای کمین و مچ گیری، با حضور مقتدرانه اش راهنما بود و موجب امنیت خاطر رانندگان .. نه استرس زا و ...
این هم سه راه سلفچکان و انار ساوه (البته از نوع پلاستیکی و گول زنک مشتری) برای تغییر ذائقه ی آنان که از خواندن ماجرای فوق خلقشان تنگ شده است
کاش همه ی ما بدانیم عاقبت کارمان این است... یکی از روستاهای متروکه اطراف اراک .. چه کسانی با عزت و اقتدار در این خانه ها زندگی می کردند.. الان کجا هستند؟
پنج شنبه 86 خرداد 10
در جمعه بیستم آبان 1384ساعت 20:13 در وبلاگ قبلی ام (لبگزه ی بلاگفا) نوشته شده بود
نمی دونم فوتبال ایران و مقدونیه رو دیدین یا نه ... اگه ندیدین خوش به حالتون .. هر چند فرقی نداره نتیجه برای اونا که دیدن با اونا که ندیدن فرقی نمی کنه ... فقط حرص کمتر خوردن
البته منم از دقیقه ی ?? به بعدشو دیدم .. اما صد حیف از این وقتی که تماشگر ها چه تو استادیوم . چه تو خونه ها پای تلویزیون گذاشتن ... ما دو ساله داریم داد می زنیم ولی به خرج این حضرات فدراسیون نمی ره .. اصلنم براشون مهم نیست که نباید با این خودمحوری ها و لجاجت ها با غرور ملی و انگیزه های یک ملت بازی کرد ..
بابا جون دو ساله همه دارن داد می زنن که این مربی محتاط و ترسو و بی برنامه به درد تیمی با ماهیت هجومی مثل تیم ایران نمی خوره... هی گفتن باید صبر کرد .. این مربی ما رو به جام جهانی برده ... یکی نیس بگه کجا این مارو به جام جهانی برده؟ این همه بازی ضعیف و دفاعی مال کی بوده است؟ برد با یک گل به چه دردی می خوره ؟ بابا والله بخدا اگه این بازیکنای مارو به حال خودشون رها کنیم بیشتر از این نتیجه می گیرن ... اگه اینهارو دست منم بدن نتیجه گیریمون از این گلایی که پرفسور می کارن کمتر نیست...
امیدوارم بازی امروز اونم جلوی یه تیم دست چندمی دنیا ... این حقیقت رو برای آقایون روشن تر کنه ... بازی بی برنامه و سر در گم این همه ستاره و فوق ستاره در گرو مربی گری آقای برانکو ... آقایون تو را خدا دست از سر این مردم و این هواداران بردارید ... چه خورده حسابی مگه با آقای برانکو دارین ..