سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 313
بازدید دیروز: 269
بازدید کل: 1382934
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



ایمان واقعی

دوشنبه 87 مرداد 21

قرار بود در جلسه ی سیزدهم هم اندیشی جوانان در مورد حقوق زن و مرد، تفاوت ها و مسئولیت ها بحث بشود. البته مقداری هم همفکری شد. اما مسیر بحث خود به خود به جای دیگری کشیده شد و این البته از محاسن جلسات هم اندیشی است که طرح درس و قالب خاصی ندارد.
بعد از گفتگوی دوستان حقیر چنین ادامه دادم: در اسلام واقعی، هیچکدام از زن و مرد بر هم ارجحیت ندارند. هرچند افسانه های دینی زن را موجودی ضعیف و مهجور می دانند اما دیدگاه واقعی دین این نیست. از نظر دین «هن لباس لکم و انتم لباس لهن» تعریف روابط زن و مرد است. از نظر قران هر کدام  وسیله ای برای  رفع عیب دیگری است و این رابطه یک رابطه ی دوطرفه است. این یک نگاه کلی است و آن وقت بحث فروع موضوع پیش می آید که هرکدام در جای خود قابل بحث و بررسی است.
قبل از اینکه به مباحث موردی و مصداقی مطرح شده بپردازیم یک نکته ای را باید عرض کنم که متاسفانه بسیاری از ما مسلمانی را اعلام کرده ایم اما ته دلمان مسلمان نیست. یعنی اسلام را با تمام آنچه هست و نیست نپذیرفته ایم و اگر هم چیزی را قبول داریم دنبال این هستیم که یک نوعی برایش دلیل بیاوریم تا ته دلمان راضی شود. یعنی می خواهیم احکام اسلامی را عقلی بپذیریم و راضی بشویم در حالی که  جایگاه عقل در اصول اسلامی است نه در احکام و فروع. و اتفاقا بسایری از آنهایی که با اسلام مشکل دارند سعی می کنند از همین روزنه نفوذ کنند و اعتقادات مسلمان ها را نسبت به دین دچار تزلزل کنند.

                                                                                  ادامه ی مطلب...

احکام و موضوعات

دوشنبه 87 مرداد 21

جلسه ی دوازدهم هم اندیشی  به بحث آزاد اختصاص داشت. صحبت های فراوانی رد و بدل شد و دوستان به پرسش و پاسخ و همفکری پرداختند و موارد متعددی مورد بحث و گفتگو قرار گرفت.
یکی از این موارد، حکم فقهی بازی با پاسور و تخته نرد بود و اینکه فرق آنها با شطرنج چیست که این حلال شد و آنها هنوز حرام هستند؟
جمع بندی و صحبت های من هم چنین بود: از نظر شرعی بازی با هر چیزی که وسیله ی قمار باشد و معمولا برای قمار از آن استفاده می شود حرام است حتی اگر ما با ان قمار نکنیم. شطرنج در زمان های گذشته آلت قمار بوده است؛ اما در چند دهه ی گذشته دیدند به ورزش تبدیل شده است و بر همین اساس بود که امام خمینی حکم حلال بودن آن را صادر کرد. اما در مورد پاسور و تخته نرد احتمالا چنین چیزی اثبات نشده است و گرنه فرقی با هم ندارند؛ یعنی اگر روزی این وسیله ها هم در عرف عمومی ـ و البته نه در نزد من و شما ـ حالت قمار بودن را از دست داد و تبدیل به یک ورزش شد مثل شطرنج حلال می شود.
ما یک موضوع داریم که عبارت است از هست و نیست ها و یک حکم داریم که عبارت است از باید و نبایدها. به عبارت دیگر احکام بایدها و نباید هایی است که بر موضوعات یعنی هست و نیست ها بار می شود.
اینکه گاهی می بینید حکم یک چیز عوض می شود در واقع تغییر حکم نیست و این موضوع است که شرایطش یا خودش به نوعی عوض می شود و در نتیجه حکم هم عوض می شود. مثلا می دانید که یکی از شرایط حلال بودن خوردن ماهی این است که پولک یا فلس داشته باشد. سابق اوزوم برون را حلال نمی دانستیم چون تصور این بود که فلس ندارد؛ اما بعدها مشخص شد که این نوع ماهی هم فلس دارد اما باید با ابزرا دقیق تری آن را مشاهده کرد. این بود که به حلال بودن آن فتوا داده شد و این به معنای تغییر حکم شرعی در مورد ماهی اوزوم برون نیست.
اصلاً اجتهاد یکی از عناصر ارزشمند فقه شیعه است که نمی گذارد مردم در بلاتکلیفی و بین زمین و آسمان بمانند. پویایی فقه شیعه در همین است که با گذر زمان هماهنگ است و اقتضاهای زمان و مکان در فقه شیعه نقش خود را دارد. و اگر این نبود که اسلام نمی توانست ادعا کند که کامل ترین دین و جامع ترین آنهاست؛ زیرا دینی می تواند از این عنوان برخوردار باشد که برای همیشه ی بشر راه حل داشته باشد. یعنی نه تحجر داشته باشد که مثلا قهوه را از آنجا که زمان پیامبر نبوده است، حرام بداند و نه اینکه نسبت به هر چیزی ساکت باشد و انسان را در بی تکلیفی و حیرت رها کند.

زهد

چهارشنبه 87 مرداد 16


زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد         از سر پیمان گذشت با سر پیمانه شد

بعضی ها خیال می کنند زاهد بودن به معنای پشت پا زدن به دنیا و بی اعتنایی مطلق به امور زندگی است.  و بعضی ها نیز تلاش نکردن،  تنبلی و حتی شلختگی های خود را پای زهد می گذارند. گاهی در معنای زهد چنان افراط می شود که انسان گمان می کند هرگونه حرکتی که در جهت امرار معاش و به دست آوردن زندگی آبرومند باشد بر خلاف زهد است؛ زیرا زهد به معنی بی توجهی به دنیاست. از این رو عده ای که معنای زهد را نفهمیده اند و می خواهند راه زاهدان را طی کنند، برای آن که مثلاً دنیازده نشوند، حتی از کسب حلال هم خودداری می کنند و خود و خانواده ی خود را در زندگی نکبت باری قرار می دهند که اتفاقاً این بر خلاف مشی دینی است. چرا که اسلام دستیابی به لذت ها و امکانات مشروع و مواهب الهی را نه تنها حلال می داند که حتی در آیه ای به شکل استفهام انکاری به پیامبر می گوید: قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هی للذین آمنوا فی الحیاه الدنیا خالصه یوم القیامه(1)
یعنی: ای پیامبر! بگو چه کسی زینت های الهی و روزی حلالی که خداوند برای استفاده ی بندگانش قرار داده است را حرام کرده است؟ بگو این ها در دنیا برای مومنان قرار داده شده است و روز قیامت ناب تر از این را در اختیار خواهند داشت.
از مجموع روایات دینی و معارف اسلامی به دست می آید که زهد، به معنی بی توجهی مطلق به دنیا و رها کردن زندگی شیرین در آن نیست. آنچه از مفاهیم اسلامی استفاده می شود این است که زهد به معنای عدم وابستگی به دنیا و امکانات در اختیار انسان است نه داشتن آن.
به خاطر همین است که در روایتی از پیامبر اکرم داریم که فرمود: یعنی: برای زندگی دنیایت چنان کار کن که انگار همیشه زنده خواهی بود و برای زندگی آخرتت نیز چنان بکوش که انگار همین فردا خواهی مرد.(2)
امام صادق (ع) در بیان زهد می فرماید: زهد ورزیدن در امور دنیا به معنی ضایع کردن مال و حرام کردن حلال خدا بر خویش نیست. زهد در امور دنیا بدین معنی است که به خدا بیشتر از آنچه خود در اختیار داری امیدوار باشی(3)
اگر بخواهیم معنای خوبی از زهد داشته باشیم باید به این گفته ی رسول اکرم توجه داشته باشیم که فرمود: زهد در دنیا عبارت است از کوتاه کردن آرزوها، شکر بر نعمت های الهی و پرهیز از آنچه او حرام کرده است. (4)
علی (ع) نیز فرموده است: تمام زهد و پارسایی، چیزی بین این دو جمله ی خداوند در قرآن است که  « لکیلا تاسو علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم» پس کسی که بر گذشته هایش افسوس نخورد و دل به داشته های فعلی اش خوش ندارد، زاهد است(5)  
بنابراین وقتی وابستگی به مال دنیا وجود نداشته باشد، می توان تمام کره ی زمین را داشت و زاهد بود. و عکس آن نیز درست است؛ یعنی می توان از دارایی دنیا فقط یک پیراهن یا تسبیح یا انگشتر و .... داشت اما به همان دارایی اندک به شدت وابسته بود. و همین وابستگی بر خلاف زهد است و با آن منافات دارد.

            ادامه ی مطلب را با حکایت شیرین ملا محسن فیض کاشانی و درویش بخوانید...

وهابیت (قسمت آخر ـ 3)

یکشنبه 87 مرداد 13

آخرین قسمت از سلسله مباحث وهابیت شنبه 5/5/1387در فرهنگسرای دانشجو با هم اندیشان جوان بحث شد. این قسمت را به دلیل مفصل شدن در سه پست تقدیم حضورتان می کنم. برای رعایت سیر منطقی بحث به پست قبلی مراجعه فرمایید. در مباحثم از روایات مورد استناد وهابیبت که آقای امینی زحمت تهیه ی آن را کشیدند استفاده کرده ام که بدینوسیله از ایشان تشکر می کنم..  و همینطور از سرکار خانم مرکباتی که زحمت پیاده کردن، نوشتن و درج بر سایت هم اندیشی را متقبل شده اند..
ادامه از قسمت قبل

دیدگاه وهابی ها در عرصه ی احکام

محمد بن ابو زهره نویسنده ی معروف مصری در توصیح دیدگاه های وهابیون چنین می گوید:
ـ بر خلاف ابن تیمیه که دایره ی مسایل عبادی را تنگ تر کرده است، وهابیان بعضی از امور عادی را خارج از اسلام دانسته اند و به این مناسبت دخانیات را حرام اعلام کردند و در تحریم آن سخت گیری به خرج دادند و عوام وهابی کسی را که دود بکشد همانند مشرکین می دانند که ایشان از این جهت مانند خوارج هستند که هر کس را مرتکب گناه بشود کافر می دانند
ـ وهابی ها در ابتدای امر قهوه و امثال آن را حرام کردند اما امروزه در آن سهل انگاری می کنند.
ـ وهابی ها به دعوت و تبلیغ اکتفا نکردند بلکه بر روی مخالفان خود شمشیر می کشیدند و می گفتند با بدعت ها می جنگیم.
ـ وهابی ها هر ده و شهری را که تسخیر می کردند به ویرانی ضریح ها و قبور می پرداختند. از این روی پاره ای از نویسندگان اروپایی به آن ها « ویران کنندگان معابد » لقب داده اند.
ـ وهابیان به امور کوچکی پرداختند که طبق عقیده ی خود آن ها هم نه بت پرستی بود و نه مقدمه ی بت پرستی؛ از جمله ی این امور عکاسی بود که به حرمت آن فتوی داده شد ولی حاکمانشان قبول نکردند.
ـ وهابی ها مفهوم بدعت را به طرز غریبی وسعت دادند تا جایی که پرده بستن به روضه ی شریف نبوی را هم بدعت دانسته اند.
گفتنی است مسأله ی عکاسی در گفتار ابو زهره به عنوان مثال ذکر شده است؛ زیرا آنان در ابتدای امر با هر نوع پدیده ی جدید و دگرگونی در زندگی مانند تلگراف، تلفن، دوچرخه، اتومبیل و .. مخالف بودند و آن را بدعت و حرام می دانستند. ولی عبدالعزیز که بر حرمین شریفین مسلط شد ناچار بود وضع حکومت خود را با اوضاع روز جهان تطبیق دهد و لذا علیرغم خشم پیروان متعصب محمد بن عبدالوهاب استفاده کردن از مصنوعات جدید را تجویز و با ورود آنها به حجاز موافقت کرد. همانگونه که امروزه استعمال دخانیات از سوی وهابیان تجویز شده است.
از جمله فتاوای وهابیان حرمت زیارت قبور اولیا و لزوم تخریب بارگاه های بنا شده بر آنهاست. (تاریخ حرم ائمه ی بقیع و آثار دیگر در مدینه ی منوره، محمد صادق نجمی، ص 40-41)
حرمت سجده بر مهر و کفر دانستن این کار از جمله فتاوای دیگر آنان است. اینان با ظاهر بینی مطلق معتقدند که سجده بر مهر به معنای عبادت آن است و عین بت پرستی است.

سوال: حالا واقعاً فلسفه ی سجده بر مهر چیست؟ و آیا زمان پیامبر چنین بوده است؟

                                                                   ادامه ی مطلب...

وهابیت (قسمت آخر ـ 2)

یکشنبه 87 مرداد 13

آخرین قسمت از سلسله مباحث وهابیت شنبه 5/5/1387در فرهنگسرای دانشجو با هم اندیشان جوان بحث شد. این قسمت را به دلیل مفصل شدن در سه پست تقدیم حضورتان می کنم. برای رعایت سیر منطقی بحث به پست قبلی مراجعه فرمایید. در مباحثم از روایات مورد استناد وهابیبت که آقای امینی زحمت تهیه ی آن را کشیدند استفاده کرده ام که بدینوسیله از ایشان تشکر می کنم..  و همینطور از سرکار خانم مرکباتی که زحمت پیاده کردن، نوشتن و درج بر سایت هم اندیشی را متقبل شده اند..
ادامه از قسمت قبل

البته در باره ی اعتقادات آنان مطلب فراوان است. دیدگاه های آنان در زمینه ی امامت، تقیه، سنت و بدعت، بدا، برداشت غلط از توحید عبادی و قاطی کردن آن با تعظیم و تکریم اولیای الهی، توسل، تبرک جستن از مقابر و زیارتگاه های بزرگان و ... که ما به همین مقدار اکتفا می کنیم و در ادامه تنها به یک موضوع اشاره می کنیم و می گذریم.

ـ بغض و عناد نسبت به امیر مومنان علیه السلام
یکی از عمده ترین دیدگاه های طرفداران و پیروان شیخ الاسلام ابن تیمیه، بغض و کینه نسبت به امیرمومنان علی علیه السلام و خاندان عصمت و طهارت است. این بغض و نفرت هرچند در ظاهر نمود نداشته باشد اما در لابلای کتاب ها و نظریاتشان به خوبی مشاهده می شود. اینک با عرض معذرت به ساحت امام متقین و امیر مومنین، خاندان عصمت و طهارت، امام زمانمان، همچنین شیعیان دلسوخته و شما خوانندگان گرامی به برخی از گفته های ابن تیمیه در باره ی علی علیه السلام نگاه می کنیم:
ـ علی در هفده چیز به خطا رفته و در آن ها با نص قرآن مخالفت کرده است.

                                                                       ادامه ی مطلب...

وهابیت (قسمت آخر ـ 1)

یکشنبه 87 مرداد 13

آخرین قسمت از سلسله مباحث وهابیت شنبه 5/5/1387در فرهنگسرای دانشجو با هم اندیشان جوان بحث شد. این قسمت را به دلیل مفصل شدن در سه پست تقدیم حضورتان می کنم. در مباحثم از روایات مورد استناد وهابیبت که آقای امینی زحمت تهیه ی آن را کشیدند استفاده کرده ام که بدینوسیله از ایشان تشکر می کنم..  و همینطور از سرکار خانم مرکباتی که زحمت پیاده کردن، نوشتن و درج بر سایت هم اندیشی را متقبل شده اند..

دیدگاه وهابی ها در عرصه ی اعتقادات:

ـ عقیده به  جسمانیت خدا
ابن تیمیه در کتاب هایش به دروغ ادعا می کند که هیچ یک از سلف صالح نگفته است خدا در عرش نیست و نسبت همه ی مکان ها به او یکی است. و نیز کسی نگفته است که او قابل اشاره ی حسی نیست. نازل شدن خداوند هر شب به آسمان دنیا جزء احادیث معروف و از احادیث ثابت در نزد عالمان حدیث است.
او می نویسد: در کتاب خدا و سنت رسول اکرم صلى الله علیه وآله و سلم و همچنین در گفتار سلف (صحابه) و پیشوایان دینى نیامده که خداوند جسم نیست و صفات او از جسمانیت و عرض بودن منزه است. (التأسیس فی ردّ أساس التقدیس: ج 1 ص 101)
ابن تیمیه مى گوید: خداوند هر شب تا طلوع فجر هر طور که بخواهد به آسمان دنیا فرود مى آید و مى گوید: آیا کسى هست که مرا بخواند و من اجابتش کنم؟ و آیا طالب مغفرتى هست که او را ببخشم؟
و پس از نقل مطلب فوق مى نویسد: « فمن أنکر النزول أو تأوّل فهو مبتدع ضالّ » یعنی: هر کس فرود آمدن خدا را به آسمان دنیا انکار یا توجیه کند بدعت گذار و گمراه است (مجموعة الرسائل الکبرى، رساله یازدهم: 451)
و آن وقت همانطور که در جلسه پیش از قول ابن بطوطه نقل کردم وی بر بالاى منبر گفت: « إنّ اللّه ینزل إلى السماء الدنیا کنزولی هذا » یعنی: خداوند همچنان که من از پلّه این منبر فرود مى آیم به آسمان دنیا فرود مى آید. او این را گفت و  سپس یک پلّه پایین آمد. (رحلة ابن بطوطة: 113)

از نظر ما اعتقاد به جسمانیت خداوند در واقع محدود دیدن خداست. زیرا جسم در هر شرایطی محدود است و این خاصیت اجسام است که محدود باشد. این برداشت و اعتقاد آنان از جمود بر ظواهر الفاظ نشأت می گیرد؛ یعنی اینکه خدا از استقرار خویش بر عرش سخن می گوید یا از دست و صورت و پای خدا صحبت می شود اینان بر این باورند که این ها در معانی واقعی شان به کار رفته و دلیلی ندارد که بر معانی دیگری حمل شود.
آیا این محدود دانستن خداوند نیست که جایگاه او را فقط بالای سر و در آسمان ها دانست ؟ هیأت عالى افتاى سعودى به عنوان بالاترین مرجع دینی وهابیت در جواب این سوال که از نظر شرعى حکم کسى که معتقد است خداوند همه جا وجود دارد چیست؟ و چگونه مى شود به او پاسخ داد؟ چنین اظهار نظر کرده است: عقیده ی اهل سنّت این است که خداوند بالاى عرش قرار گرفته و در درون جهان نیست بلکه خارج از این عالم مى باشد. و دلیل بر علوّ خداوند و بالا بودن او از مخلوقات، همان نزول قرآن از طرف اوست، و مسلّم است که نزول همواره از بالا به پایین صورت مى گیرد؛ همانطورى که در قرآن نیز آمده است: (وَأَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الْکِتَـبَ بِالْحَقِّ ...): ما قرآن را به سوى تو به حق نازل نمودیم.
بعد به این روایت استناد می کنند: رسول گرامى صلى الله علیه وآله وسلم از کنیزى که صاحبش مى خواست او را آزاد کند پرسید: خداوند کجاست؟
وی پاسخ داد: در آسمان هاست.
حضرت پرسید: من، چه کسى هستم؟
پاسخ داد: پیامبر خدا.

                                                                       ادامه ی مطلب...

وهابیت (قسمت سوم)

دوشنبه 87 مرداد 7

ادامه ی مبحث  ریشه های تاریخی و اعتقادی وهابیت که شنبه 5/5/1387 در فرهنگسرای دانشجو با جمع هم اندیشان بحث کردم را برای آگاهی دوستان عزیز اینجا درج می کنم.. در این مبحث که بیشتر به ریشه های انحراف از اسلام می پردازد بیشتر از کتاب نقش ائمه در احیای دین تالیف مرحوم علامه عسکری استفاده کرده ام.
هفته ی پیش هم پرسیدم چه شد که هنوز پیامبر در بستر بیماری بودند و آن اتفاقات ناگوار تاریخ اسلام شروع شد؟ اگر ریشه ای تر نگاه کنیم به بحث خلافت هم می رسیم!
حدیثی از پیغمبر داریم که می فرمایند: نشنوم بعد از من فردی از امت من بر پشتی خود تکیه بزند و بگوید: «علیکم بکتاب الله!» بدانیر که من یه اندازه ی این قران، وحی غیرقرآنی هم دارم.
این روایت هم در کتب اهل سنت نقل شده و هم در کتب شیعیان.  بسیاری از آموزه های دینی توسط پیامبر به اصحاب آموزش داده شده که در قرآن وجود نداشته است و در روایات داریم که آن حضرت مطالب فراوانی را به امام علی بن ابی طالب علیه السلام دیکته کردند و آن حضرت آن ها را نوشته و تحت عنوان کتابی به نام جامعه جمع آوری کردند.
پیامبر اکرم در حدیث دیگری می فرماید: قسم به کسی که مرا به پیامبری مبعوث کرد، امت من هم مانند بنی اسرائیل حرکت می کنند؛ طوری که اگر ماری از بنی اسراییل در سوراخی خزیده باشد، از امت من نیز ماری در همان سوراخ می خزد.
حالا باید ببینیم چرا پیامبر، بنی اسراییل را مثال می زند؟ خصوصیت بنی اسراییل چه بوده است؟

                                                      ادامه مطلب...

وهابیت (قسمت دوم)

پنج شنبه 87 تیر 27

مطلب زیر صحبت های اینجانب در جلسه ی نهم هم اندیشی جوانان است که در 22 تیرماه 1387 در ادامه ی مبحث هفته ی پیش انجام شد:

بر اساس روایات دینی و پیش بینی پیامبر اکرم و امیر مومنان علیهما السلام و همینطور مشاهدات تاریخی، می توان مهمترین مشخصات و ویژگی های این نوع گروه های افراطی را این گونه دسته بندی کرد:

1-  تمسک به ظاهر عبادات: عبادت اینان فراوان است و قرآن را زیاد و خیلی زیبا می خوانند؛ اما همه ی این عبادت ها ظاهری است. با مفاهیم و باطن قرآن و ژرفای عبادات کاری ندارند و تنها همان شکل ظاهری آن را انجام می دهند.
امیر مومنان حضرت علی (ع) ضمن سخنانی در جنگ نهروان ـ جنگ با خوارج ـ خطاب به لشکریانش می گوید: ایها الناس انی سمعت رسول الله صلی الله یقول: یخرج قوم من امتی یقرؤون القرآن لیس قرائتکم الی قرائتهم بشی و لا صلاتکم الی صلاتهم بشی و لا صیامکم الی صیامهم بشی یقرؤون القرآن یحسبون انه لهم و هو علیهم لا یجاوز صلاتهم تراقیهم یمرقون من الاسلام کما یمرق السهم من الرمیه (صحیح مسلم حدیث 156)
یعنی: ای مردم!  شنیدم که پیامبر می فرمود: در میان امت من گروهی پدید می آیند که قرآن خواندن شما در مقابل قرائت آنان چیزی به حساب نمی آید و همینطور نماز خواندن شما و روزه گرفتن شما هم در برابر نماز و روزه ی آنان چیزی به حساب نمی آید. اینان گمان می کنند که قرآن با آنان است در حالی که قرآن بر علیه آنان است. نمازشان نیز از حلقومشان تجاوز نمی کند. این ها همانطور که تیر از چله رها می شود و از کمان دور می شود، از اسلام خارج شده و از روح آن دور می شوند.

                                                                                             ادامه ی مطلب...

وهابیت (قسمت اول)

دوشنبه 87 تیر 24

سلام دوستان عزیز
بی مقدمه عرض می کنم به پیشنهاد سرکار خانم دریا قرار شد جلسه ی هم اندیشی جوانان در فرهنگسرای دانشجو، موضوع وهابیت به بحث و هم اندیشی گذاشته شود. آن چه از نظرتان می گذرد خلاصه ای از مباحث من است که در هشتمین جلسه ی هم اندیشی (شنبه 15/4/1387 )  با دوستان گفتگو کردیم.

ریشه های تاریخی و اعتقادی وهابیت

به عنوان مقدمه: در یک بررسی ساده ی تاریخی ملاحظه می شود که همیشه ادیان الهی دچار کج فهمی ها و تندروی های عده ای بوده است که آیین الهی را بر اساس رأی و نظر خود می پسندیدند. این عده مسایلی را در دین خدا وارد می کردند و بدعت هایی را بر پا می ساختند که با روح واقعی دین به شدت منافات داشت. اما به هر حال طرفدارانی هم پیدا می کردند و طبیعتاً پیدایش گروه ها و نحله های منحرفی را سبب می شدند.
اسلام هم از این قاعده مستثنی نبوده و در ادوار مختلف، تندروی های عواملی کج فهم و کاتولیک تر از پاپ یا مسلمان تر از پیامبر!!  باعث آسیب به وجهه ی دین مقدس اسلام شده است. البته انحراف از اسلام ناب و جریان هایی که به چنین انحرافاتی انجامیده است، زیاد است اما ما در این نشست ها می خواهیم بعضی از این جریانات انحرافی که به شدت دچار افراط و تفریط شده و با بی منطقی مطلق و تعصب های ناشی از جهل همراه بوده و هست را بررسی کنیم. جریان های افراطی خشن در اسلام را می توان در چهار دوره ی تاریخی ردیابی کرد:

                                                                                                                   ادامه ی مطلب...

شیعه ی تنوری

سه شنبه 87 تیر 18

بسیار پیش آمده است که در مجامع مختلف، وقتی صحبت از شیعه ی با آگاهی و معرفت و شیعه ی بدون آگاهی و شناخت داشته ام ماجرای زیر را نقل کرده ام. تمام حرف این است که اگر شیعه با همه ی ظرفیت به جایگاه امام و امامت معرفت نداشته باشد، هنگام امتحان و حضور، در جا می زند و وقتی که اعتقادش به نظام امامت از روی علم و آگاهی باشد و به مرحله ی باورمندانه ای رسیده باشد، دیگر دنبال چون و چرا و ... نمی گردد و تمام خیر را در اطاعت محض از امام می داند هر چند که به نتایج آن وقوف نداشته باشد.
روایت زیر را که ما نام حکایت شیعه ی تنوری بر آن می گذاریم با ترجمه از  مناقب ابن شهر آشوب جلد4 صفحه ی 237 و بحارالانوار جلد 47 صفحه ی 123 حدیث 172  و البته با اندکی تصرف در عبارت برایتان نقل می کنم .
فردی به نام مأمون رقی که گویا خود در این ماجرا حضور داشته است می گوید:
یکی از شیعیان خراسان به نام سهل خراسانی به حضور امام صادق رسید و به اعتراض گفت: با این که حق خلافت و رهبری از آن شماست، و با این که ــ فقط در خراسان ــ صد هزار شیعه ی طرفدار و شمشیر زن دارید، چرا نشسته اید و قیام نمی کنید؟
امام صادق(ع) از کنیزشان حنیفه خواستند تنور را روشن کند و سپس با سهل به ادامه ی گفتگو پرداختند.  پس از مدتی که تنور داغ و سوزان شد امام به وی فرمود: برو داخل تنور بنشین.
سهل خراسانی عرض کرد: آقای من! مرا به آتش عذاب مکن.. از من بگذر که خدای از تو بگذرد.
امام دیگر چیزی نگفتند تا اینکه در همین شرایط، هارون مکی که مومنی وارسته و از یاران امام بود وارد شد. امام به او فرمود: کفش هایت را کناری بگذارد و وارد تنور آتش شو و در آن بنشین.
او بی درنگ داخل تنور داغ شد و در آن نشست. امام پس از مدتی که با آن خراسانی صحبت می فرمود و از اوضاع و احوال خراسان جوری سخن می گفت که گویا از خود سهل هم بیشتر و بهتر بر مسایل خراسان واقف است، به وی فرمود: برخیز و داخل تنور را نگاه کن.
سهل برخاست، به تنور نگاه کرد و دید که هارون مکی با آرامش تمام در میان آتش نشسته است.
آن گاه امام فرمود: در خراسان چند نفر (شیعه)  مثل این مرد دارید؟
سهل عرض کرد: سوگند به خدا، حتی یک نفر هم این طوری نداریم.
فرمود: انا لا نخرج فی زمان لا نجد فیه خمسه معاضدین لنا نحن اعلم بالوقت.
یعنی: ما تا وقتی پنج نفر همراه ـ واقعی ـ نداشته باشیم قیام  نمی کنیم... ما به زمان انجام تکلیف آگاه تریم.

 

به قول امروزی ها امروز نوشت: دوستانی که محبت می کنند کامنت می گذارند لطف کنند آدرس وبلاگشان را هم بنویسند که وقتی ما برای عرض ادب و بازدید می خواهیم خدمتشان برسیم این همه به درد سر نیفتیم .. تلاشی که گاهی به نتیجه هم نمی رسد.. سپاس یاران


<      1   2   3      >