لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 264
بازدید دیروز: 269
بازدید کل: 1382885
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



کدام سخت تر است؟

دوشنبه 93 بهمن 13

امروز با دو جوان کم‌بینا و در عین حال نخبه آشنا شدم. برادر و خواهری که تا سال‌های آخر راهنمایی با کمک عینک می‌دیدند و به وسیله‌ی ذره‌بین درس می‌خواندند و کتاب مطالعه می‌کردند.

این دو عزیز، در اثر نوعی بیماری ژنیتیکی رفته‌رفته بینایی خود را آنقدر از دست داده‌اند که حالا دیگر جز سایه روشنی مبهم چیزی نمی‌بینند. در واقع می‌توان گفت فقط نور و ظلمت را حس می‌کنند نه چیز دیگری. با این حال هردو در مقاطع بالای تحصیلی هستند. خواهر، دانشجوی مقطع دکتری جامعه شناسی در دانشگاه تهران است و برادر، دانشجوی ارشد.

به آنان گفتم: از آنجا که شما قبلاً بینایی داشته‌اید، طبیعتاً از اجسام و رنگ‌ها و حتی مفاهیمی چون زشتی و زیبایی، تصوری دارید. یعنی الان وقتی بگوییم فلان چیز زیبا یا زشت است، درکی از این مفاهیم دارید و یا حتی اگر از رنگ‌ها سخن بگوییم، شما آنها را می‌شناسید و درکشان می‌کنید. اما عزیزانی که نابینای مادرزاد هستند چگونه این مسایل را تصور می‌کنند و مفاهیم  آن را درک می‌کنند؟

توضیحاتی دادند، اما جمله‌ای که خواهر گفت، حالم را دگرگون کرد. گفت یکی از دوستان نابینایم می‌گفت: وقتی شما می‌گویید سر و کله‌ی اتوبوس از دور پیدا شد، من درک نمی‌کنم یعنی چه...

پ ن: می‌توانم بگویم تقریباً به هم ریختم. چه نعمت‌هایی که اصلاً وجودش را درک نمی‌کنیم و اهمیتش را نمی‌دانیم. راستی به نظر شما کدام سخت‌تر است؟ اینکه نابینایی که سابقه‌ی بینایی دارد و حالا نمی‌بیند، اما مفاهیم و تصاویر اشیاء‌ را در ذهن دارد؛ یا نابینای مادرزادی که حتی مفاهیم اینچنینی را درک نمی‌کند؟